کار به گفته(مرتضی ردانی پوروخاطرات شهید میثمی)
زندگی جاوید
به وبلاگ خودتون خوش امدید
چهار شنبه 22 بهمن 1393برچسب:, :: 13:52 ::  نويسنده : A.M

از قم تماس گرفته بودند از مدرسه حقانی.گفتند:مصطفی حالش خوب نیست!من هم سریع از اصفهان حرکت کردم وخودم را به قم رساندم.وارد مدرسه حقانی شدم.با آیت الله مصباح وشهید قدوسی صحبت کردم. گفتند:گویا سرماخورده وبیماری اوشدید تر شده.

رفتم داخل اتاق.مصطفی گوشه ای نشسته بود. می خندید!حرف های بی ربط می رد.رفتارش عجیب شده بود!کسی را درست نمی شناخت.این حالت سابقه نداشت.گقتم:شاید به خاطر مطالعه ی زیاد...........

دکتر اورا دید وگفت:اگر گریه کند برای اوخوب است.حالتش برمی گردد.به مصطفی گفتم:وخی بریم اصفهان چند روز بمون تا حالت بهتر بشه.

رفتم سر وسایل مصطفی .باخودم گفتم:لباس هایش را برای شستو شو ببریم.با تعجب دیدم لباس های مصطفی همه گچی هستند!

از آقای میثمی پرسیدم:چرا لباس های مصطفی اینطوریه؟!

جلو آمدو نگاه کرد.بعد از کمی مکث گفت:مصطفی روز های آخر هفته به کار خانه ی گچ می رود!در اطراف قم.

در آنجا کار می کند!کیسه گچ پر می کند!!

آقای میثمی ادامه داد:ما اول فکر می کردیم به دلیل کمی شهریه کار می کند.اما بعد از تحقیق به حقیقت مطلب رسیدم. ایشان ادامه داد:

یکی از طلبه ها ازدواج کرده.شهریه ی حوزه کفاف زندگی اورا نمی داد.برای همین مدتی مصطفی شهریه ی خود را به او می داد.بعد هم باهمان دوست روزهای پنج شنبه و جمعه بکار خانه ی گچ می رفتند وکار می کردند.

عجیب بود.مصطفی بیش تر درآمدش را به دوستش می داد!آن هم مخفیانه.مثلا پول را به آقای قدوسی می داد ومی گفت:به عنوان شهریه بدهید به فلانی! صحبت آقای میثمی که تمام شد یاد دوران نوجوانی مصطفی افتادم. اوقبلا هم کار می کرد. مصطفی به خوبی می دانست که روایات دینی ما بیکاری را برای جوان نمی پسندد.

در ایامی که در اصفهان طلبه بود در کار گاه جورا ب بافی کار می کرد.می خواست محتاج خانواده نباشد.اخلاص مصطفی از همان ایام زبانزد بود او از همان مبلغ ناچیز به دیگران کمک می کرد.

مصطفی به خوبی می دانست که امام صادق(ع)فرموده اند:سعی در بر اوردن حاجات مسلملنان از هفتاد بار طواف دور خانه ی خدا بالاتر است باعث در امان بودن در قیامت می شود.

بالاخره آن روز پس از کمی تلاش وصحبت حال مصطفی تغییر کرد شروع کرد به گریه بعد هم گفت:می خواهم بروم جمکران! خودش را آماده کرد. من می ترسیدم یک قت در راه حالش بد شود اما دیدم نه او حال منقلبی پیدا کرده. از لحا ظ جسمی هم مشکلی ندارد لذا مخالفت نکردم.مصطفی آهسته وآرام را افتاد سمت جمکران.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان شهدای پنهان و آدرس shohada1360.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت: